هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی است که به موضوع عشق الهی و رابطهی عاشقانه با معشوق ازلی میپردازد. شاعر از مفاهیمی مانند عشق، شرم، جان، هوس، و تقدیر الهی سخن میگوید و با استفاده از تصاویر شاعرانه مانند درخت، آتش، برق، و دریا، حالات روحانی و عرفانی خود را بیان میکند. در نهایت، شاعر به شمس تبریزی اشاره میکند که نماد عشق و روشنایی است.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات عرفانی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند عشق الهی و تقدیر ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده باشد.
غزل شمارهٔ ۲۰۰۵
چه نِشَستی دور چون بیگانگان؟
اَنْدَرآ در حَلْقهٔ دیوانگان
شَرم چِبْوَد؟ عاشقی وان گاه شَرم؟
جان چه باشد؟ این هَوَس وان گاه جان؟
میفُروشَد او به جانی بوسهیی
رو بِخَر، کانْ رایگان است رایگان
آن کِه عشقش خانهها بَرهَم زدهست
آمد اَنْدَر خانهٔ هَمسایگان
کَف بَرآوَرْدهست این دریا زِ عشق
سَر فُروکردهست آن مَهْ ز آسْمان
ای بِبَسته خوابها، امشب بیا
خوابِ ما را بین چو وَصلَتْ بینشان
هر شَهی را بَندگانش حارِسَند
شاهِ ما مَر بندگان را پاسْبان
شاهِ ما از خواب و بیداری بُرون
در میانِ جانِ ما، دامَن کَشان
اَنْدَرین شب مینِمایَد صورتی
مَشْعله در دست، یا رَب کیست آن؟
خوابْ جَست و شورش اَفْزودن گرفت
یاد آمد پیل را هِنْدوستان
آتشِ عشقِ خدا بالا گرفت
تیرِ تَقدیرِ خدا جَست از کَمان
دانهٔ کان در زمینِ غَیب بود
سَر زد و هَمچون درختی شُد عِیان
بَرقْ جَست و آتشی زد در درخت
آتش و بَرقِ شِگَرفِ بیاَمان
سَبزتَر میشُد زِ آتش آن درخت
میشِکُفت از برق و آتشْ گُلْسِتان
این درختانْ سَبز از آتش شوند
آب دارد این درختان را زبان
تا تویی پیدا، نهان گردد درخت
او شود پیدا، چو تو گَردی نَهان
شَمسِ تبریز است باغِ عشق را
هم طَراوت، هم نَما، هم باغْبان
اَنْدَرآ در حَلْقهٔ دیوانگان
شَرم چِبْوَد؟ عاشقی وان گاه شَرم؟
جان چه باشد؟ این هَوَس وان گاه جان؟
میفُروشَد او به جانی بوسهیی
رو بِخَر، کانْ رایگان است رایگان
آن کِه عشقش خانهها بَرهَم زدهست
آمد اَنْدَر خانهٔ هَمسایگان
کَف بَرآوَرْدهست این دریا زِ عشق
سَر فُروکردهست آن مَهْ ز آسْمان
ای بِبَسته خوابها، امشب بیا
خوابِ ما را بین چو وَصلَتْ بینشان
هر شَهی را بَندگانش حارِسَند
شاهِ ما مَر بندگان را پاسْبان
شاهِ ما از خواب و بیداری بُرون
در میانِ جانِ ما، دامَن کَشان
اَنْدَرین شب مینِمایَد صورتی
مَشْعله در دست، یا رَب کیست آن؟
خوابْ جَست و شورش اَفْزودن گرفت
یاد آمد پیل را هِنْدوستان
آتشِ عشقِ خدا بالا گرفت
تیرِ تَقدیرِ خدا جَست از کَمان
دانهٔ کان در زمینِ غَیب بود
سَر زد و هَمچون درختی شُد عِیان
بَرقْ جَست و آتشی زد در درخت
آتش و بَرقِ شِگَرفِ بیاَمان
سَبزتَر میشُد زِ آتش آن درخت
میشِکُفت از برق و آتشْ گُلْسِتان
این درختانْ سَبز از آتش شوند
آب دارد این درختان را زبان
تا تویی پیدا، نهان گردد درخت
او شود پیدا، چو تو گَردی نَهان
شَمسِ تبریز است باغِ عشق را
هم طَراوت، هم نَما، هم باغْبان
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۰۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۰۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.