۲۸۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۲۱

عشق جانان من غذای من است
این چنین خوش غذا برای منست

هر کسی را غذا بود چیزی
نعمت الله من غذای من است

با تو گویم غذای من چه بود
این غذا دیدن خدای من است

عقل بیگانه شد ز ما و برفت
شاه عشق آمد آشنای من است

گر کسی در هوای جنت هست
جنت و حور در هوای من است

دنیی و آخرت بود دو سرا
دو سرای چنین نه جای من است

وصل و هجران که عاشقان گویند
از فنای من و بقای من است

نور من عالمی منور کرد
این همه روشن از ضیای من است

من دعاگوی نعمت اللهم
این چنین خوش دعا دعای من است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۲۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.