هوش مصنوعی: این شعر عرفانی از نعمت الله ولی بیانگر عشق عمیق شاعر به معشوق حقیقی (خداوند) است. شاعر عشق را غذای روح خود می‌داند و دنیا و آخرت را در برابر این عشق بی‌ارزش می‌شمرد. او عقل را در برابر عشق ناتوان می‌داند و روشنایی عالم را از نور وجود خود (که بازتابی از نور الهی است) می‌داند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و استفاده از استعاره‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین درک کامل این شعر نیاز به آشنایی با ادبیات عرفانی فارسی دارد.

غزل شمارهٔ ۳۲۱

عشق جانان من غذای من است
این چنین خوش غذا برای منست

هر کسی را غذا بود چیزی
نعمت الله من غذای من است

با تو گویم غذای من چه بود
این غذا دیدن خدای من است

عقل بیگانه شد ز ما و برفت
شاه عشق آمد آشنای من است

گر کسی در هوای جنت هست
جنت و حور در هوای من است

دنیی و آخرت بود دو سرا
دو سرای چنین نه جای من است

وصل و هجران که عاشقان گویند
از فنای من و بقای من است

نور من عالمی منور کرد
این همه روشن از ضیای من است

من دعاگوی نعمت اللهم
این چنین خوش دعا دعای من است
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۲۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.