هوش مصنوعی:
این متن عرفانی بیانگر عشق و ارادت بیحد شاعر به معشوق الهی (حضرت او) است. شاعر خود را فانی در وجود معشوق میداند و تمام هستی و حیات خود را مدیون او میشمارد. او دیگران را در پی لذات دنیوی میبیند، در حالی که دلش تنها مشتاق معشوق است.
رده سنی:
15+
مفاهیم عمیق عرفانی و استفاده از استعارههای پیچیده در این متن، درک آن را برای کودکان دشوار میسازد. نوجوانان و بزرگسالان با پیشینه فرهنگی و آشنایی با ادبیات عرفانی بهتر میتوانند با این متن ارتباط برقرار کنند.
غزل شمارهٔ ۳۳۱
شاه شاهان گدای حضرت اوست
جان عالم فدای حضرت اوست
در نظر این و آن نمی آید
دیده خلوت سرای حضرت اوست
در دلم غیر او نمی گنجد
دیگری کی به جای حضرت اوست
همه کس آشنای خود یابد
هر که او آشنای حضرت اوست
من ز خود فانیم به او باقی
این حیات از بقای حضرت اوست
زاهدان در هوای حور و بهشت
دل من در هوای حضرت اوست
نعمت الله که میر مستان است
نزد رندان عطای حضرت اوست
جان عالم فدای حضرت اوست
در نظر این و آن نمی آید
دیده خلوت سرای حضرت اوست
در دلم غیر او نمی گنجد
دیگری کی به جای حضرت اوست
همه کس آشنای خود یابد
هر که او آشنای حضرت اوست
من ز خود فانیم به او باقی
این حیات از بقای حضرت اوست
زاهدان در هوای حور و بهشت
دل من در هوای حضرت اوست
نعمت الله که میر مستان است
نزد رندان عطای حضرت اوست
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۳۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.