۲۶۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۳۵

در آینهٔ عالم تمثال صفات اوست
از روی مسمی بین آن اسم که ذات اوست

سِری که تو را گفتم با عقل مگو ای دل
این راز درون ما بیرون ز جهات اوست

دیریست پر از صورت ترسا بچه ای در وی
هر نقش که می بینی معنی منات اوست

این مجلس رندان است ما عاشق سرمستیم
جامیست وجود ما باده ز صفات اوست

در دامن درد آویز گر طالب دریائی
زیرا که دل مسکین این درد نجات اوست

گر کشته شوم در عشق از مرگ نیندیشم
خود مردهٔ درد او زنده به حیات اوست

تکبیر فنا گفتن بر هر چه سوی الله است
در مذهب این سید آغاز صلات اوست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۳۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۳۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.