۲۵۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۳۹

بنده ایم و عابد و معبود اوست
بلکه معدومیم ما موجود اوست

گر کسی راهست مقصودی دگر
عارفان را از همه مقصود اوست

جود او بخشید عالم را وجود
نیک دریابش که عین جود اوست

این و آن نقش خیالی بیش نیست
آنکه هست و باشد و هم بود اوست

سر نهاده پیش او بر خاک راه
ساجدیم و حضرت مسجود اوست

حکم میخانه به ما انعام کرد
آنکه ما را این عطا فرمود اوست

نعمت الله جان به جانان داد و رفت
نزد یاران عاقبت محمود اوست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۳۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.