۲۵۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۴۲

همه را از همه بجوی ای دوست
هر که بینی خوشی بگو ای دوست

یار و اغیار را اگر یابی
از همه بوی او ببو ای دوست

آینه پاک دار خوش بنگر
جان و جانانه روبرو ای دوست

غسل کن از جنابت هستی
که چنین است شست و شو ای دوست

خم و خمخانه را به دست آور
چه کنی جام یا سبو ای دوست

هرچه از دوست می رسد ما را
بد نباشد بُود نکو ای دوست

نزد ما موج و بحر هر دو یکی است
از همه عین ما بجو ای دوست

هر چه در کاینات می بینی
همچو ما یک به یک ببو ای دوست

نعمت الله نور چشم من است
دیده ام نور او به او ای دوست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۴۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.