۳۴۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۰۰۸

میْ بِدِه ای ساقیِ آخِرزمان
ای رُبوده عقل‌هایِ ‌مَردمان

خاکیان زین باده بر گَردون زدند
ای میِ تو نردبان آسْمان

بِشْکَن از باده دَرِ زندانِ غَم
وارَهان جان را زِ زندانِ غَمان

تَنْ بِسانِ ریسْمانْ بُگداخته
جانْ مُعَلَّق می‌زَنَد بر ریسْمان

تُرکْ ساقی گشت، در دِهْ کَس نَمانْد
گُرگ مانْد و گوسفند و تُرکمان

چون رَسید این جا گُمانَم مَست شُد
دل گرفته خوش بَغَل‌هایِ ‌گُمان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۰۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.