۲۵۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۵۱

بشنو ای دوست این سخن از دوست
به حقیقت حقیقت همه اوست

همه عالم وجود از او دارند
لاجرم هرچه باشد آن نیکوست

تار و پود وجود می نگرم
می نماید دو تو ولی یک توست

زلف او مشک ناب می ریزد
مجلس ما ز بوی خوش خوشبوست

ذره از آفتاب روشن شد
ذره ذره ببین که آن مه روست

نزد یارم کجا بود اغیار
نبود دوستدار او جز دوست

نعمت الله که سید الفقراست
میر میران به پیش او انجوست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۵۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.