۲۶۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۶۹

هر دل که به عشق مبتلا نیست
هستش مشمر که گوئیا نیست

تا دُردی درد نوش کردیم
دل را به از این دگر دوا نیست

رندیم و مدام جام رندان
از ساقی و جام می جدا نیست

مستیم و خراب در خرابات
ما را جائی دگر هوا نیست

در بحر محیط عشق غرقیم
جز ما خبرش ز حال ما نیست

هر نقش که در خیال آید
نیکش بنگر که بی خدا نیست

مستیم و حریف نعمت الله
حیف است که ذوق او تو را نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۶۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.