۲۴۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۷۰

چو میخانه سرائی هیچ جانیست
مقامی همچو صحن آن سرا نیست

به هر سو آب چشم ما روان است
در این دریا به جز ما آشنا نیست

اگر تو طالب عشقی مرا هست
وگر تو عقل می جوئی مرا نیست

نوای ما نوای بی نوائی است
نوائی چون نوای بینوا نیست

مرو با زاهد رعنا در این راه
که ایشان را در این ره پا به جانیست

کسی کو گنج عشق یار دارد
به نزد عاشقان حق گدا نیست

خیال روی سید نور چشم است
دمی از دیدهٔ مردم جدا نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۶۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.