۲۵۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۰۲

شادمانم زانکه غمخوارم وی است
دلخوشم زیرا که دلدارم وی است

عالمی اغیار اگر باشد چه غم
دوست دارم چون وی و یارم وی است

در خرابات مغان مستم مدام
می خورم می چون که خمّارم وی است

گلشن عشقست جانم جاودان
بلبل سرمست گلزارم وی است

نقش می بیندم خیالش در نظر
نور چشم و عین دیدارم وی است

جان فروشم بر سر بازار عشق
می کنم سودا خریدارم وی است

سیدم بر سروران روزگار
نعمت الله شاه و سردارم وی است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۰۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۰۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.