۲۵۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۰۵

در نظر عالم چو جامی پر می است
جام من بی خدمت ساقی کی است

چشم ما روشن شده از نور او
هرچه ما را در نظر آید وی است

عالمی از جود او دارد وجود
بی وجودش ما سوی الله لاشی است

صوت نائی می رسد ما را به گوش
دیگران گویند آواز وی است

نوش کن آب حیات معرفت
تا بدانی زنده دل از وی حی است

جام را بگذار و خم می بجو
همت عالی بر آن خم می است

آفتابست او و سید سایه اش
هر کجا او می رود او در پی است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۰۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۰۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.