هوش مصنوعی: این شعر عرفانی از عشق و سوزش درونی سخن می‌گوید. شاعر بیان می‌کند که عشق، وجودش را سوزانده و او را از خود و دنیا تهی کرده است. او از دست دادن هویت، معرفت، و حتی امور مادی را توصیف می‌کند و به حالت فنا و بقای عرفانی اشاره دارد. در نهایت، شاعر تأکید می‌کند که هیچ‌کس مانند او در جهان سوخته نیست، چرا که تمام وجودش در آتش عشق نابود شده است.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن برای مخاطبان کم‌سن‌وسال دشوار است. همچنین، برخی از مضامین مانند فنا و سوزش درونی ممکن است برای نوجوانان کم‌تجربه سنگین باشد. بنابراین، مناسب‌ترین گروه سنی برای این متن، جوانان و بزرگسالان هستند که توانایی درک مفاهیم انتزاعی و عرفانی را دارند.

غزل شمارهٔ ۴۱۱

آتش عشقش تمام عود وجودم بسوخت
بوی خوشم را چو یافت دیر نه زودم بسوخت

شمع معنبر نهاد مجلس جان بر فروخت
در دل مجمر مرا زود چو عودم بسوخت

تا نزنم دم دگر از خود و از معرفت
عارف معروف من غیب و شهودم بسوخت

یک نفسی جام می همدم ما بود دوش
از دم دل سوز ما نیست و بودم بسوخت

آتش سودای او گرد دکانم گرفت
جمله قماشی که بود مایه و سودم بسوخت

ملک فنا و بقا جمله بر انداختم
چند از این و از آن بود و نبودم بسوخت

سوختهٔ همچو من در همه عالم مجوی
کز نفس سیدم جمله وجودم بسوخت
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۱۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.