هوش مصنوعی:
این شعر عرفانی از نعمت الله ولی بیانگر اهمیت عشق و مستی معنوی است. شاعر از ذوق حضور عاشقان، حیات جاودان از طریق عشق، و رهایی از دردها با نوشیدن جام شراب عشق سخن میگوید. همچنین، اشارهای به گنج نهفته در دل شکسته و کنارهگیری زهد از زندگی دارد.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عرفانی و استفاده از استعارههایی مانند شراب و مستی ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، درک این شعر نیاز به آشنایی با ادبیات عرفانی دارد.
غزل شمارهٔ ۴۱۸
بلبل چو هوای گلستان یافت
هر کام که بود در زمان یافت
در صومعه دل نیافت ذوقی
ذوقی ز حضور عاشقان یافت
بی جام شراب عشق ساقی
نتوان کامی در این جهان یافت
هر زنده دلی که کشتهٔ اوست
چون خضر حیات جاودان یافت
تا دردی دردنوش کردیم
دل از همه دردها امان یافت
عمری است که می خورم می عشق
هر چیز که یافت دل از آن یافت
در کنج دل شکستهٔ من
گنجی است که جان من عیان یافت
زهد از بر ما کناره ای کرد
تا ساغر و باده در میان یافت
مستیم و حریف نعمت الله
بزمی به از این کجا توان یافت
هر کام که بود در زمان یافت
در صومعه دل نیافت ذوقی
ذوقی ز حضور عاشقان یافت
بی جام شراب عشق ساقی
نتوان کامی در این جهان یافت
هر زنده دلی که کشتهٔ اوست
چون خضر حیات جاودان یافت
تا دردی دردنوش کردیم
دل از همه دردها امان یافت
عمری است که می خورم می عشق
هر چیز که یافت دل از آن یافت
در کنج دل شکستهٔ من
گنجی است که جان من عیان یافت
زهد از بر ما کناره ای کرد
تا ساغر و باده در میان یافت
مستیم و حریف نعمت الله
بزمی به از این کجا توان یافت
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۱۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.