هوش مصنوعی: این شعر از نعمت الله ولی بیانگر غم و اندوه از دست دادن یار و دوست است. شاعر احساس می‌کند که با رفتن یار، گویی جانش نیز رفته است. او از ناتوانی در بازگرداندن زمان و عمر از دست رفته سخن می‌گوید و اشاره می‌کند که حتی کسانی که با او نبودند، در آخر کار پریشان شدند. شاعر همچنین به از دست دادن یک رند مست در بزم خود اشاره می‌کند و اینکه یارش حل‌ال مشکلات بود و با رفتنش، همه چیز آسان شد. در پایان، شاعر بیان می‌کند که نعمت الله جانش را به جانان داد و عاشقانه به بزم سلطان رفت.
رده سنی: 16+ محتوا دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که برای درک کامل آن، مخاطب نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای عرفانی ممکن است برای سنین پایین‌تر قابل درک نباشد.

غزل شمارهٔ ۴۲۲

یار ما رفت گوییا جان رفت
جان چه قدرش بود که جانان رفت

عمر ما بود رفت چه توان کرد
در پی عمر رفته نتوان رفت

هر که با ما دمی نشد همدم
دم آخر که شد پریشان رفت

رند مستی ز بزم ما کم شد
گوییا در پی حریفان رفت

بود حلّال مشکلات همه
لاجرم چون برفت آسان رفت

نور چشم است در نظر پیداست
گرچه از چشم خلق پنهان رفت

نعمت الله جان به جانان داد
عاشقانه به بزم سلطان رفت
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۲۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.