۲۶۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۳۳

عقل مشوش دماغ از سر ما رفت رفت
عشق درآمد ز در عقل ز جا رفت رفت

نقش خیالی نگاشت هیچ حقیقت نداشت
بود هوا در سرش هم به هوا رفت رفت

عمر به باد هوا داد در این گفتگو
میل صوابی نکرد راه خطا رفت رفت

عاشق مستی رسید عربده آغاز کرد
عاقل مخمور از آن از بر ما رفت رفت

هرکه به دریا فتاد نام و نشانش مجو
بشنو و دیگر مگو خواجه چرا رفت رفت

جام حبابی پر آب گر شکند صورتش
معنی او آب بود آب کجا رفت رفت

سید هر دو سرا آمده بود از خدا
باز به حکم خدا نزد خدا رفت رفت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۳۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.