هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه از عشق عمیق و سوزان سخن می‌گوید که جان شاعر را می‌سوزاند و داغی بر دلش می‌نهد. شاعر از عشق به معشوقی الهی یا انسانی می‌گوید که تمام جهان را در بر گرفته است. همچنین، اشاره‌هایی به مفاهیمی مانند دیوانگی عشق (مانند مجنون و لیلی) و پذیرش توسط معشوق (سید) دارد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی اشارات مانند دیوانگی و سوزش عشق نیاز به بلوغ فکری دارد.

غزل شمارهٔ ۴۴۲

سلطان عشق ملک جهان را روان گرفت
جانم فدای او که تمام جهان گرفت

این عشق آتشی است که جان مرا بسوخت
داغی به دل نهاد و دلم زان نشان گرفت

گفتم که دامنش به کف آرم زهی خیال
بی دست عشق ، دامن او چون توان گرفت

نقش خیال غیر اگر دیده ای به خواب
شکرانهٔ تمام دلم را به جان گرفت

پیران روزگار چو می نوش می کنند
با محتسب مگو که هوس بر جوان گرفت

مجنون اگر حکایت لیلی کند رواست
دیوانه است و نیست به دیوانگان گرفت

سید چو دید بنده که هستم غلام او
بگشود او کنار و مرا در میان گرفت
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۴۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.