۲۹۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۵۴

مستیم و خرابیم و گرفتار خرابات
سرگشته در آن کوچه چو پرگار خرابات

هر کس پی کاری و حریفی و ندیمی
ما را نبود کار به جز کار خرابات

سر حلقهٔ رندان سراپردهٔ عشقیم
هم صحبت ما خدمت خمار خرابات

از عقل مجو صورت میخانهٔ معنی
از ما طلب ای یار تو اسرار خرابات

در زمزمهٔ مطرب عشاق کلامم
حیران شده ات بلبل گلزار خرابات

از غیرت آن شاهد سرمست یگانه
دیّار نمی گنجد در دار خرابات

ایام به کام است و حریفان به مرادند
از بندگی سید سردار خرابات
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۵۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۵۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.