۲۶۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۵۵

مائیم و می صحبت رندان خرابات
سرگشته در آن کوچه چو رندان خرابات

میخانهٔ ما وقف و سبیل است به رندان
جاوید به فرمودهٔ سلطان خرابات

مستیم و خرابیم و سر از پای ندانیم
دل داده و جان نیز به جانان خرابات

خوانی است خرابات نهاده بر رندان
خوردیم بسی نعمت از این خوان خرابات

جمعی ز سر زلف بتی گشته پریشان
جمعیت از آن یافت پریشان خرابات

ذوقی که دلم راست به عالم نتوان گفت
این ذوق طلب کن تو ز یاران خرابات

در کوی خرابات نشستیم به عشرت
با سید سرمست و حریفان خرابات
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۵۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.