۳۴۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۰۱۹

ای بِبُرده دل، تو قَصدِ جان مَکُن
وانچه من کردم تو جانا آن مَکُن

بِنْگَر اَنْدَر دُردِ من گَر صاف نیست
دَردِ خود مَفْرستَم و دَرمان مَکُن

دادِ ایمانْ داد، زُلفِ کافِرَت
یک سَرِ مویی زِ کُفرْ ایمان مَکُن

عادتِ خوبانْ جَفا باشد، جَفا
هم بر آن عادت بُرو، اِحْسان مَکُن

گر چه دل بر مرگِ خود بِنْهاده‌ایم
در جَفا آهسته‌تَر، چندان مَکُن

عیشِ ما را مرگ باشد پَرده دار
پَرده پوش و مرگ را خَندان مَکُن

ای زُلَیخا فِتْنهٔ عشق از تو است
یوسُفی را هَرزه در زندان مَکُن

چون سَرِ رِنْدان نداری وَقتِ عیش
وَعده‌‌ها اَنْدَر سَرِ رِنْدان مَکُن

نورِ چَشمِ عاشقانْ آخِر تویی
عیش‌‌ها بر کوریِ ایشان مَکُن

نَقْدَکی را از یکی مُفْلِس مَبَر
از حَریصی نَقْدِ او در کان مَکُن

شب روان را هَمچو اِسْتاره مَسوز
راهِ خود را پُر زِرَهبانان مَکُن

شَمس تبریزی یکی رویی نِمای
تا اَبَد تو رویْ با جانان مَکُن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۱۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.