۲۷۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۶۸

ساقیی جام سوی ما آورد
نزد ما خوشتر است از ما ورد

چشم ما روشن است و روشن باد
کابرویی به روی ما آورد

عاشقان دُرد درد می‌ نوشند
این چنین درد کی خورد بی درد

عشق او مرد مرد می ‌جوید
مرد عشقش کجا بود نامرد

عقل اگر پند می ‌دهد مشنو
چه شنوی وعظ واعظ دم سرد

ساغر می مدام می نوشم
به ازین جام باده باید خورد

رند مستی که ذوق ما دریافت
آفرین خدا به سید کرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۶۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.