۲۳۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۰۰

عاشقی از عاقلی خوشتر بود
غرقهٔ دریای ما خوشتر بود

یک سر مو میل غیری کی کند
هر که را سودای او بر سر بود

عقل را نقش و خیالی دیگر است
ذوق عشق و حال او دیگر بود

ای که گوئی ترک غیر او بگو
هرچه فرمائی بگویم گر بود

عشق سرمست است و جام می به دست
لاجرم سلطان بحر و بر بود

بازیابی لذت رندان ما
گر حریفت ساقی کوثر بود

نعمت الله از خدا جوید مدام
هر که یار آل پیغمبر بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۹۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.