۲۳۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۰۶

چشم بینائی که بر او اوفتد
سر نهد بر پاش و بر رو اوفتد

هر که بر خاک درش افتد چو ما
مسکن او جای نیکو اوفتد

آفتابست او و عالم سایه بان
نور او بر ما و بر تو اوفتد

دل به دریا داده ایم و می رویم
آخر این کار تا چو اوفتد

رنگ و بوی اوست رنگ و بوی ما
گر سخن با رنگ و با بو اوفتد

بر سر کوی خرابات مغان
گر رسد مستی به یلهو اوفتد

نعمت الله ساقی سرمست ماست
برنخیزد هر که با او اوفتد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۰۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.