۲۷۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۲۷

دل دگر مارا به مأوا می کشد
خاطر ما سوی دریا می کشد

جذبهٔ او می کشد ما را مدام
حاکمست او می کشد یا می کشد

کشتهٔ عقشم و بر خاک درش
اوفتاده کشتگان را می کشد

در کشاکش عالمی آورده است
نه تن تنها که تنها می کشد

میل ما دایم سوی بالا بود
لطف او ما را به بالا می کشد

در خرابات مغان بزم خوشی است
عشق عاشق را به آنجا می کشد

زلف سید دل ز یاران می برد
و از خیالش سر به سودا می کشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۲۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۲۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.