۲۸۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۳۴

ترک سرمستی مرا دامن کشانم می کشد
باز بگشوده کنار و در میانم می کشد

درکش خود می کشد ما را به صد لطف و کرم
گه چنینم می نوازد گه چنانم می کشد

کی کشد ما را چو لطفش می کشد ما را به ناز
عاشق مست و خرابم کشکشانم می کشد

از بلای عشق او چون کار ما بالا گرفت
از زمین برداشته بر آسمانم می کشد

می کشم نقش خیالش بر سواد چشم خود
زانکه این نقش خیال او روانم می کشد

جذبهٔ او می کشد خوش می کشد ما را به ذوق
در کشاکش اوفتادم چون دوانم می کشد

نعمة الله جملهٔ عالم به سوی خود کشید
جان فدای او که عشق او به جانم می کشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۳۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.