۲۶۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۵۵

عشق او با جان ما پیوسته شد
زنده آمد دل از آن پیوسته شد

آب چشم ما به گلشن رو نهاد
غنچه گشت و خوش خوشی گلدسته شد

عشق سرمست است و می گوید سرود
عقل مخمور است از آن دل خسته شد

مرغ دل در دام زلف او فتاد
سر نهاد و مو به مو پابسته شد

تا به او پیوست جان من تمام
از همه کون و مکان خوش رسته شد

در دل من غیر او را راه نیست
خانهٔ خالی ورا در بسته شد

نعمت الله عاشقانه جان بداد
رند سرمست از جهان وارسته شد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۵۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.