۲۷۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۵۶

بحر عشقش را کران پیدا نشد
واصل دریای او جز ما نشد

در سرابستان مستان ره نبرد
هر که چون ما سو به سو جویا نشد

دیدهٔ ما تا نظر از وی نیافت
چشم نابینای ما بینا نشد

جان ما تا مبتلای او نگشت
کار دل در عاشقی والا نشد

سرفرازی در میان ما نیافت
هر که را سر در سر سودا نشد

در حریم عشق عاشق پی نبرد
در ره معشوق تا پویا نشد

هر پریشان کو نشد از جمع ما
دولت پنهانیش پیدا نشد

هر که آمد سوی ما سرمست رفت
هیچکس تشنه از این دریا نشد

تا حدیث عشقبازی گفته اند
همچو سید دیگری گویا نشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۵۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.