هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از عشق و دلدادگی به معشوق سخن می‌گوید. شاعر بیان می‌کند که حضور در حریم معشوق چنان جذاب و مسحورکننده است که هیچ‌کس نمی‌تواند بی‌هیجان و شور در آنجا بماند. دل شاعر بی‌قرار است و تنها در حضور معشوق آرام می‌گیرد. او تأکید می‌کند که هیچ‌کس جز معشوق در دل و ذهنش جای ندارد و عاشقان واقعی از هیچ مانعی نمی‌هراسند. شاعر از دوری معشوق شکایت دارد و امیدوار است که روزی فریادرسی به دادش برسد. در نهایت، او اشاره می‌کند که بدون معشوق، آرامش و لذتی وجود ندارد و مانند شاهبازی است که در قفس نمی‌گنجد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه در این شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و اصطلاحات ادبی پیچیده، درک شعر را برای سنین پایین‌تر دشوار می‌کند.

غزل شمارهٔ ۵۷۸

هر که در کوی تو جانا نفسی بنشیند
نیست ممکن که دمی بی هوسی بنشیند

ننشیند دل من یک نفسی از سر پا
تا که در صحبت تو خوش نفسی بنشیند

خلوت نقش خیال تو بود خانهٔ چشم
نتوان دید که غیر از تو کسی بنشیند

بر سر راه تو گرچه عسسان بسیارند
نیست عاشق که ز خوف عسسی بنشیند

مدتی شد که سر کوی تو می جست دلم
از درت دور مکن گرچه بسی بنشیند

کس به فریاد من عاشق شیدا نرسد
مگر آن روز که فریادرسی بنشیند

نعمت الله به خلوت ننشیند بی تو
شاهبازی است کجا در قفسی بنشیند
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۷۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۷۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.