هوش مصنوعی: این شعر از نعمت الله بیانگر حال و هوای میخانه و مستی است. شاعر از عشق، ساقی، و حریفان مست سخن می‌گوید و عقل را مخمور و نامعلوم می‌داند. او از آب حیات و نور آفتاب جان سخن می‌گوید و شعر خود را قولی مستانه می‌خواند که جهان را فرا گرفته است.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عرفانی و صوفیانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد. همچنین، اشاره به مستی و می‌نوشی ممکن است برای سنین پایین‌تر مناسب نباشد.

غزل شمارهٔ ۶۲۳

می خمخانهٔ ما مستی دیگر دارد
هر که آید بر ما کام دلی بردارد

رند سرمست در این بزم ملوکانهٔ ما
از سر ذوق درآید خبری گر دارد

عشق و ساقی و حریفان همه مستند ولی
عقل مخمور ندانم که چه در سر دارد

لب بنه بر لب ما آب حیاتی می نوش
زانکه زان آب حیات این لب ما تر دارد

آفتابی است که از مشرق جان می تابد
نور او آینهٔ ماه منور دارد

قول مستانهٔ ما ملک جهان را بگرفت
این چنین گفته که در کاغذ و دفتر دارد

نعمت الله حریف من و سرمست و خراب
گر بگویم که کنم توبه که باور دارد
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۲۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۲۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.