هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه و عرفانی است که در آن شاعر از عشق و شوق به معشوق، نیاز به وصال، و بی‌قراری دل سخن می‌گوید. همچنین، اشاره‌ای به مفاهیمی مانند فداکاری، بندگی، و مستی عشق دارد. در پایان، شاعر از سخن نعمت الله به عنوان آب حیات یاد می‌کند که روح را تازه می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک فارسی نیاز دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند مستی و عشق ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر نامفهوم یا نامناسب باشد.

غزل شمارهٔ ۶۲۵

پردهٔ دیدهٔ من نقش خیالت دارد
دل شوریدهٔ من شوق وصالت دارد

هر کجا ماه رخی در نظرم می آید
نیک می بینم و حسنی ز جمالت دارد

بینوائی که گدای سر کوی تو بود
بر سلاطین جهان جاه و جلالت دارد

جان فدا کردم و سر در قدمت افکندم
از چنین بندگ ای بنده خجالت دارد

ساقیا ساغر می ده که لبم بی لب جام
به سر جملهٔ مستان که سلامت دارد

برو ای عقل که من مستم و تو مخموری
توچه دانی که دل از عشق چه حالت دارد

نعمت الله سخنش آب حیاتی است روان
روح بخشد چه نصیبی ز زلالت دارد
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۲۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.