۲۶۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۴۹

دوش تا روز دل از عشق تنعم می کرد
در پس پردهٔ جان یار ترنم می کرد

من چو بلبل همه شب زار همی نالیدم
دوست چون غنچه بر آن گریه تبسم می کرد

دل بیچارهٔ گم گشته خود را دیدم
چارهٔ خویش همی جست و دگر گم می کرد

بر سر کوی خرابات گذر می کردم
عشق دیدم که روان غارت مردم می کرد

گرچه جام می و پیمانه همی کردم نوش
همت عالی من میل بدان خم می کرد

باده با جام سخن از سر مستی می گفت
روح با جسم درین حال تکلم می کر د

سید و بنده چو در خلوت جان می رفتند
بندهٔ عاشق گستاخ تقدم می کرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۴۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.