هوش مصنوعی:
این متن شعری است که از زبان یک پروانه سخن میگوید که در آتش میسوزد و با وجود درد و رنج، به زندگی و عشق ادامه میدهد. پروانه به عنوان نمادی از فداکاری و عشق بیقید و شرط توصیف میشود که با وجود سختیها، به راه خود ادامه میدهد. همچنین، متن به مفاهیمی مانند صبر، عشق، فداکاری و پذیرش سرنوشت اشاره دارد.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد تا بتواند به درستی درک شود.
غزل شمارهٔ ۲۰۴۱
پَروانه شُد در آتش، گفتا که همچُنین کُن
میسوخت و پَر هَمیزد بَر جا که همچُنین کُن
شمع و فَتیله بَسته، با گَردنِ شِکَسته
میگفت نَرمْ نَرمَکْ با ما که همچُنین کُن
مومی که میگُدازد، با سوز میبِسازَد
در تَفّ و تاب داده خود را که همچُنین کُن
گَر سیم و زَر فَشانی در سودِ این جهانی
سودت ندارد آنها، اِلّا که همچُنین کن
دامان پُر زِ گوهر کرد و نِشَست بر سَر
وَزْ رَشکْ تَلخْ گشته دریا که همچُنین کُن
از نیک و بَد بُریده، وَزْ دامها پَریده
بر کوهِ قاف رفته عَنقا که همچُنین کُن
رُخساره پاک کرده، دُرّاعه چاک کرده
با خارْ صَبر کرده گُلها که همچُنین کُن
صد نَنگ و نام هِشْته، با عقلْ خَصْم گشته
بر مَغْزها دویده صَهْبا که همچُنین کُن
خالی شُدهست و ساده، نُه چَشم بَرگُشاده
لب بر لَبَش نهاده سُرنا که همچُنین کُن
چل سال چَشمِ آدم، در عُذْر داشت ماتَم
گفته به کودکانش بابا که همچُنین کُن
خاموش باش و صابِر، عبرت بگیر آخِر
خامُش شُدهست و گریان خارا که همچُنین کُن
تبریز شَمسِ دین را، بین کَزْ ضیایِ جانی
پُر کرده از جَلالَت صَحرا که همچُنین کُن
میسوخت و پَر هَمیزد بَر جا که همچُنین کُن
شمع و فَتیله بَسته، با گَردنِ شِکَسته
میگفت نَرمْ نَرمَکْ با ما که همچُنین کُن
مومی که میگُدازد، با سوز میبِسازَد
در تَفّ و تاب داده خود را که همچُنین کُن
گَر سیم و زَر فَشانی در سودِ این جهانی
سودت ندارد آنها، اِلّا که همچُنین کن
دامان پُر زِ گوهر کرد و نِشَست بر سَر
وَزْ رَشکْ تَلخْ گشته دریا که همچُنین کُن
از نیک و بَد بُریده، وَزْ دامها پَریده
بر کوهِ قاف رفته عَنقا که همچُنین کُن
رُخساره پاک کرده، دُرّاعه چاک کرده
با خارْ صَبر کرده گُلها که همچُنین کُن
صد نَنگ و نام هِشْته، با عقلْ خَصْم گشته
بر مَغْزها دویده صَهْبا که همچُنین کُن
خالی شُدهست و ساده، نُه چَشم بَرگُشاده
لب بر لَبَش نهاده سُرنا که همچُنین کُن
چل سال چَشمِ آدم، در عُذْر داشت ماتَم
گفته به کودکانش بابا که همچُنین کُن
خاموش باش و صابِر، عبرت بگیر آخِر
خامُش شُدهست و گریان خارا که همچُنین کُن
تبریز شَمسِ دین را، بین کَزْ ضیایِ جانی
پُر کرده از جَلالَت صَحرا که همچُنین کُن
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۴۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.