۲۵۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۸۹

بر بسته نقاب ، دل رباید
بنگر چه کند اگر گشاید

در آینهٔ وجود عالم
خود بیند و خود به خود نماید

ما دولت سر لی مع الله
یابیم ولی دمی نیاید

در دور دو چشم مست ساقی
توبه نکنیم و خود نشاید

چندان که خوریم می از این خم
نه کم شود آن و نه فزاید

یک ذات و صفات او فراوان
در هر صفتی دمی برآید

سید رند است و جام در دست
مستانه سرود می سراید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۸۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.