۲۸۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۹۱

خواب در چشم خوش نمی آید
گر خیالش به خواب بنماید

چشم دارم که لطف او به کرم
نظری هم به بنده فرماید

خلوت خاص اوست خانهٔ دل
در سرا غیر او نمی شاید

در میخانه او به ما بگشود
این چنین در ، جز او که بگشاید

عشق مست است و عقل مخمورست
به لب خشک باده پیماید

هر که با جام می شود همدم
یک دم از عمر خود بیاساید

بندهٔ سیدم که از کرمش
نعمت الله به خلق بخشاید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۹۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۹۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.