۲۵۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۶۹

در گوشهٔ میخانه نشستیم دگر بار
خوردیم می و توبه شکستیم دگر بار

ما و بت ترسا بچه و کوی خرابات
زنار سر زلف ببستیم دگر بار

با محتسب شهر بگوئید که رندیم
در کوی مغان عاشق و مستیم دگر بار

از عقل پریشان که مرا دردسری بود
المنة لله که برستیم دگر بار

سر حلقهٔ رندان خرابات جهانیم
پنهان نتوان کرد که هستیم دگر بار

در خلوت دیده به حضوری که چه گویم
با نقش خیالش بنشستیم دگر بار

سر در قدمش باخته دستش بگرفتیم
آخر تو چه دانی ز چه دستیم دگر بار

مرغ دلم افتاد به دام سر زلفش
گفتم نتوان جست بجستیم دگر بار

با زاهد مخمور دگر انس نگیریم
جز سید مستان نپرستیم دگر بار
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۶۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.