۲۴۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۷۹

مو نمی گنجد میان ما و یار
عشق در جانست و جانان در کنار

رند و قلاشیم ای زاهد برو
لا ابالی ایم ساقی می بیار

عاشق و مستیم و با رندان حریف
عاقل هشیار را با ما چه کار

ذوق عاشق تا به کی جوئی ز عقل
روی گل را چند می خاری به خار

خود چه داند عقل ذوق عاشقی
خود که باشد او و چون او صدهزار

در سرم سودا و جام می به دست
بر یمینم عشق و ساقی بر یسار

درد دل دارم اگر نالم بسوز
ناله ام بشنو ولی معذور دار

در هزار آئینه بنماید یکی
آن یکی در هر یکی خوش می شمار

در خرابات مغان دیگر مجو
همچو سید دردمند و درد خوار
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۷۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۸۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.