۲۷۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۸۱

زر یکی و تنگهٔ زر بی شمار
آن یکی در هر یکی خوش می شمار

در حقیقت زر یکی صورت بسی
یک بود معنی به صورت صدهزار

تشنهٔ آب حیات ما بنوش
ساغر و می را به یکدیگر بدار

چشم عالم روشن است از نور او
خوش خیالت نقش بسته بر نگار

هر چه باشد هست با من در میان
تا میان او گرفتم در کنار

عشق می بیند یکی و عقل دو
عاشقان مستند و عاقل در خمار

نعمت الله در همه عالم یکی است
گاه پنهان است و گاهی آشکار
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۸۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.