هوش مصنوعی: شاعر در این متن عشق و شیفتگی خود را به معشوق (شاه) بیان می‌کند. او از عشق بی‌پایان خود سخن می‌گوید و بیان می‌کند که هیچ چیز جز معشوق برایش لذت‌بخش نیست. شاعر از رنج‌ها و اشک‌هایی که برای این عشق می‌ریزد، سخن می‌گوید و اعلام می‌کند که حتی اگر همه چیز از دست برود، عشق به معشوق برایش کافی است. او عقل و دانش را در برابر عشق بی‌ارزش می‌داند و تنها به عشق و زیبایی معشوق می‌اندیشد.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن به بلوغ فکری و احساسی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۲۰۶۲

سیر نَشُد چَشم و دل از نَظَرِ شاهِ من
سیر مَشو هم تو نیز، زین دلِ آگاهِ من

مَشک و سَقا سیر شُد از جِگَرِ گرمِ من
هیچ به جُز آب نیست لَذَّت و دِلْخواهِ من

دَرشِکَنم کوزه را، پاره کُنم مَشک را
رویْ به دریا نَهَم، نیست جُز این راهِ من

چند شود تَر زمین از مَدَدِ اشکِ من؟
چند بِسوزَد فَلَک از تَبِش و آهِ من؟

چند بگوید دِلَم، وایِ دِلَم، وایِ دل
چند بگوید لَبَم رازِ شَهَنشاهِ من؟

رو سویِ بَحْری کَز و هر نَفَسی موجْ موج
آمد و اَنْدَر رُبود خیمه و خَرگاهِ من

آبِ خوشی جوش کرد نیم شب از خانه‌ام
یوسُفِ حُسن اوفْتاد ناگَهْ در چاهِ من

زابِ رُخِ یوسُفی خَرمَنِ من سیل بُرد
دود بَرآمَد زِ دل، سوخته شُد کاهِ من

خَرَمنِ من گَر بِسوخت، باک ندارم، خوشَم
صد چو مرا بَسْ بُوَد خَرمَنِ آن ماهِ من

عقل نخواهم، بَسْ است دانش و عِلْمَش مرا
شمعِ رُخِ او بس است در شبِ‌‌ بی‌گاهِ من

گفت کسی کین سَماعْ جاه و اَدَب کم کُند
جاه نخواهم که عشقْ در دو جهانْ جاه ِمن

در پِیِ هر بیتْ من گویم پایان رَسید
چون زِ سَرَم می‌بَرَد آن شَهِ آگاهِ من
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۶۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۶۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.