۲۴۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۹۵

می رود عمر ما دریغا عمر
مگذارش چنین خدا را عمر

عمر برباد می دهی حیف است
باز ناید گذشته جانا عمر

یک دو روزی غنیمتش می دان
که نماند مدام با ما عمر

عمر امروز در پی فردا
صرف کردی دریغ فردا عمر

هر چه شد فوت از تو در عالم
عوضش بازیابی الا عمر

غیر ساقی و جام می هیچ است
نکند صرف هیچ دانا عمر

لذت عمر نعمت الله جو
تا بیابی تو ذوق او با عمر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۹۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۹۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.