هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و جذبه‌های آن سخن می‌گوید و عقل را در برابر عشق ناتوان می‌داند. او از دل و جان خود که به سوی میخانه و پرواز می‌روند، یاد می‌کند و از همدمی با جام جم و ساز و نای سخن می‌گوید. در پایان، شاعر اشاره می‌کند که دلش را در شیراز گذاشته است.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه در این شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، اشاره به میخانه و مفاهیم مرتبط با آن نیاز به بلوغ فکری دارد.

غزل شمارهٔ ۹۰۱

شاهبازی درآمد از در باز
خیز و در پای او تو سر در باز

برو ای عقل چون درآمد عشق
خانهٔ خویشتن به او پرداز

دل به میخانه می کشد دیگر
مرغ جان می کند روان پرواز

جام جم خوش بود به ما همدم
نی و نائی به همدگر دمساز

ساز و سازنده هر دو می باید
ورنه بی ساز کی نوازد ساز

هست رازی میان دیده و دل
می کند فاش غمزهٔ غماز

سیدم دل ببرد از همه کس
لیک دل را گذاشت در شیراز
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۰۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.