۲۴۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹۰۸

درد از تو خوش است و هم دوا نیز
رنجم بخشی و هم شفا نیز

داری نظری به حال هر کس
می کن نظری به حال ما نیز

بیگانه نگشت از تو محرم
ما خویش توئیم و آشنا نیز

گر کشته شوم به تیغ عشقت
خونم به حل است و خونبها نیز

ای جام جهان نمای باقی
ایمن ز فنائی و بقا نیز

ما از تو به غیر تو نخواهیم
بی تو چه کنیم در سرا نیز

تنها نه منم محب سید
والله که حضرت خدا نیز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۰۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.