۲۵۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹۲۸

سیدی خواهی پناه و بنده باش
بنده شو در بندگی پاینده باش

گر به تیغ عشق او کشته شوی
حی قیومی برو دل زنده باش

در هوای گلستان عشق او
همچو غنچه با لب پر خنده باش

جان فدا کن گر قبولت اوفتد
تا قیامت زین کرم شرمنده باش

خیز از این سایه بنشین آفتاب
هم به نور روی او تابنده باش

سروری ملک بقا گر بایدت
در خرابات فنا افکنده باش

کام جان از سید ما می طلب
یک زمان همصحبت این بنده باش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۲۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.