هوش مصنوعی:
این متن یک شعر عاشقانه و عرفانی است که در آن شاعر از معشوق خود میخواهد تا نزد او بیاید و با حضور خود، زندگیاش را نورانی کند. شاعر از درد هجران میگوید و آرزوی وصال دارد. او از عشق و مستی سخن میگوید و از معشوق میخواهد تا با نوای خود، دمی او را خوش کند. در پایان، شاعر معشوق را به عنوان سلطان حسن میستاید و از او میخواهد که به لطف خود، به این گدا توجه کند.
رده سنی:
16+
این شعر حاوی مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از اصطلاحاتی مانند 'ساقی رندان' و 'مطرب عشاق' ممکن است نیاز به دانش ادبی بیشتری داشته باشد.
غزل شمارهٔ ۹۴۶
بیا ای نور چشم ما و خوش بنشین به جای خویش
منور ساز مردم را و هم خلوتسرای خویش
به هجرت مبتلا گشتم به وصلت آرزومندم
چه باشد ار به دست آری رضای مبتلای خویش
به غیر از ساقی رندان ندارم آشنا دیگر
شدم از عقل بیگانه به عشق آشنای خویش
بیا ای مطرب عشاق و ساز بینوا بنواز
دم ما یک دمی خوش کن به آواز نوای خویش
دوای درد دل درد است اگر داری غنیمت دان
که دارد در همه عالم ازین خوشتر دوای خویش
تو سلطانی به حسن امروز و سید بندهٔ جانی
کرم فرما به لطف امروز بنواز این گدای خویش
منور ساز مردم را و هم خلوتسرای خویش
به هجرت مبتلا گشتم به وصلت آرزومندم
چه باشد ار به دست آری رضای مبتلای خویش
به غیر از ساقی رندان ندارم آشنا دیگر
شدم از عقل بیگانه به عشق آشنای خویش
بیا ای مطرب عشاق و ساز بینوا بنواز
دم ما یک دمی خوش کن به آواز نوای خویش
دوای درد دل درد است اگر داری غنیمت دان
که دارد در همه عالم ازین خوشتر دوای خویش
تو سلطانی به حسن امروز و سید بندهٔ جانی
کرم فرما به لطف امروز بنواز این گدای خویش
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۴۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.