هوش مصنوعی:
این شعر از عشق و سرمستی ناشی از آن سخن میگوید. شاعر توصیف میکند که چگونه عشق مانند پادشاهی بر تخت دل او نشسته و توبههایش را با یک نگاه شکسته است. او عقل را کنار میگذارد و خود را رند و پیرو نعمتالله معرفی میکند، با این باور که در مذهب عشق هیچ چیز بدی وجود ندارد.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عرفانی و اشاره به مینوشی و سرمستی که ممکن است برای مخاطبان جوانتر نامناسب باشد. همچنین، درک کامل این شعر نیاز به آشنایی با ادبیات و مفاهیم عرفانی دارد که معمولاً در سنین بالاتر حاصل میشود.
غزل شمارهٔ ۹۵۵
عشق آمد و جام می به دستش
جانم به فدای چشم مستش
برخواست بلا و فتنه بنشست
از قد بلند و زلف پستش
بنشست به تخت دل چو شاهی
یا رب چه خوشست این نشستش
صد توبه به یک کرشمه شکست
سرمستی چشم می پرستش
ای عقل برو که عشق سرمست
عهد من و توبه هم شکستش
در مذهب عشق هیچ بد نیست
نیک است هر آنچه عشق هستش
رندیم و حریف نعمت الله
سر بر قدم و به دست دستش
جانم به فدای چشم مستش
برخواست بلا و فتنه بنشست
از قد بلند و زلف پستش
بنشست به تخت دل چو شاهی
یا رب چه خوشست این نشستش
صد توبه به یک کرشمه شکست
سرمستی چشم می پرستش
ای عقل برو که عشق سرمست
عهد من و توبه هم شکستش
در مذهب عشق هیچ بد نیست
نیک است هر آنچه عشق هستش
رندیم و حریف نعمت الله
سر بر قدم و به دست دستش
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۵۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.