۲۵۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹۶۸

عشق او در جان روان می دارمش
جان چنین خوشتر چنان می دارمش

مهر او روشن تر است از نور چشم
گرچه از مردم نهان می دارمش

گنج عشقی دارم اندر کنج دل
لیک بی نام و نشان می دارمش

یک عروس بکر دارم در ضمیر
از برای عاشقان می دارمش

دردسر می داد عقل بوالفضول
از بر خود بر کران می دارمش

سید از داد و ستد آزاد شد
فارغ از سود و زیان می دارمش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۶۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.