۲۷۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹۶۹

جام عین شراب دریابش
همچو آب و حباب دریابش

همه عالم تن است و او جانست
خوش حبابی پر آب دریابش

آفتابی ز ماه بسته نقاب
ماه بین آفتاب دریابش

دامن بندگی ساقی گیر
شاه عالی جناب دریابش

غیر او گر خیال می بندی
می نماید به خواب دریابش

گر به میخانه فرصتی یابی
نوش می بی حساب پایانش

نعمت الله را اگر یابی
رند و مست و خراب دریایش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۶۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.