هوش مصنوعی: این شعر عرفانی از عشق الهی و فقر عاشقانه سخن می‌گوید. شاعر خود را پادشاه عاشقان و گدای کوی عشق می‌خواند و از مستی معنوی و بزم عاشقان یاد می‌کند. او عقل را ناتوان از درک این حالات دانسته و میکده را بر خانقه ترجیح می‌دهد. شعر با تأکید بر فداکردن همه چیز برای عشق الهی و درد بی‌درمان آن پایان می‌یابد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و استفاده از استعاره‌های شراب و مستی نیازمند درک بالغانه دارد. همچنین برخی اصطلاحات صوفیانه ممکن است برای مخاطبان جوانتر نامفهوم باشد.

غزل شمارهٔ ۹۷۸

پادشاه عاشقانیم و گدای کوی عشق
ای عجب بنگر گدا شد پادشاه کوی عشق

مجلس مستان حضرت روضهٔ رضوان ماست
جنت المأوای ما بستانسرای کوی عشق

عقل سرگردان چه داند ذوق بزم عاشقان
ناسزائی خود کجا باشد سزای کوی عشق

خانقه هرگز ندارم من به جای میکده
خود ندارم هیچ جائی من به جای کوی عشق

مانم چشم و غم دل دوست می داریم دوست
زانکه جان می بخشداین آب و هوای کوی عشق

صد دوا بادا فدای درد بی درمان ما
باد جاوید این دل ما مبتلای کوی عشق

نعمت الله دم به دم از ما نوائی می برد
تا توانی یافتیم از بینوای کوی عشق
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۷۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۷۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.