هوش مصنوعی: این متن شعری عرفانی و عاشقانه است که در آن شاعر از مفاهیمی مانند عشق، بی‌خودی، و رهایی از غم سخن می‌گوید. شاعر از عشق به عنوان نیرویی قدرتمند یاد می‌کند که می‌تواند انسان را از تاریکی و غم نجات دهد و به روشنایی برساند. همچنین، از مفاهیمی مانند تسلیم در برابر عشق، رهایی از غم، و قدرت عشق در زنده کردن مرده‌ها صحبت می‌شود.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم پیچیده‌تر نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد که معمولاً در سنین بالاتر حاصل می‌شود.

غزل شمارهٔ ۲۰۷۴

مَکُن، مَکُن که رَوا نیست‌،‌ بی‌گُنَه کُشتن
مَرو، مَرو که چراغیّ و دیدهٔ روشن

چو بَرگُشادی از لُطفِ خویشتنْ سَرِ خُم
دِماغِ ما زِ خُمارِ تو است آبستن

مَبَند آن سَرِ خُم را، چو کیسهٔ مُدْخِل
که خانه گردد تاری به بَستن روزَن

چو آدمی به غَمْ آماجِ تیر را مانَد
ندارد او جُزِ مَستیّ و بی‌خودیْ جوشَن

دو دستِ عشقْ مِثالِ دو دستِ داوود است
که هَمچو موم‌‌ هَمی‌گردد از کَفَش آهن

حَدیثِ عشقْ هم از عشقْ باز باید جُست
که او چو آیِنِه هم ناطِق است و هم اَلْکَن

دِلا دو دست بَرآوَر سَبُک به گَردنِ عشق
اگر چه دارد او خونِ خَلْقْ در گَردن

زِ خونْ بَها بِنَتَرسَد که گنج‌‌ها دارد
که مُرده زنده شود زان و وارَهَد زِ کَفَن

گرفت خوابْ گریبانِ تو، بِپَر سویِ غَیب
بِگَه زِ غَیب بیایی کَشانْ کَشانْ دامَن

که تا تمامِ غَزَل را بِگویَمَت فردا
که گُلْ پِگاهْ بِچینَند مَردم از گُلْشَن
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۷۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۷۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.