۲۵۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۰۰۹

ز آفتاب مهر او تابنده‌ام
پادشاهی می‌کنم تا بنده‌ام

گر نوازد ور کشد فرمان اوست
بنده‌ام در بندگی پاینده‌ام

بلبل مستم درین گلزار عشق
گاه گریانم گهی در خنده‌ام

غیر نور او نبیند چشم من
تا نظر بر روی او افکنده‌ام

جان و دل کردم نثار حضرتش
از نثار این چنین شرمنده‌ام

مردهٔ دردم از آن دارم حیات
کشتهٔ عشقم ازین دل زنده‌ام

سید خود را از آن جستم بسی
عارفانه بندهٔ پاینده‌ام
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۰۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.