هوش مصنوعی:
این شعر عرفانی از نعمت الله ولی، بیانگر عشق و اشتیاق به معشوق الهی است. شاعر خود را از آتش عشق آدم و نور مهر خاتم میداند و درد فراق را توصیف میکند. او از وصل دوست دلشاد و از هجر یار در غم است و خود را گاه شبنم گلستان عشق و گاه جمع شده و آماده میبیند. شاعر تأکید میکند که در ملک قدم، هر قدمی باید از عشق برداشته شود و از لوح ضمیر، رموز اسم اعظم را میخواند.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عرفانی و استفاده از استعارههای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. این شعر更适合 افرادی که دارای دانش پایهای در ادبیات عرفانی هستند.
غزل شمارهٔ ۱۰۱۸
مائیم ز نار عشق آدم
مائیم ز نور مهر خاتم
ما در دم عشق همچو نائیم
او در دم ما چو روح در دم
دردیست مرا ورای درمان
زخمی است مرا به جای مرهم
مائیم به وصل دوست دلشاد
مائیم ز هجر یار در غم
گه شبنم گلستان عشقیم
گاهی شده جمع و آمده یم
در ملک قدم قدم نه از عشق
تا گویندت که خیر مقدم
از لوح ضمیر نعمت الله
برخوان تو رموز اسم اعظم
مائیم ز نور مهر خاتم
ما در دم عشق همچو نائیم
او در دم ما چو روح در دم
دردیست مرا ورای درمان
زخمی است مرا به جای مرهم
مائیم به وصل دوست دلشاد
مائیم ز هجر یار در غم
گه شبنم گلستان عشقیم
گاهی شده جمع و آمده یم
در ملک قدم قدم نه از عشق
تا گویندت که خیر مقدم
از لوح ضمیر نعمت الله
برخوان تو رموز اسم اعظم
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۱۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.